رفتار و مبارزه های انتخاباتی در دوران گذار می تواند اثر عمده ای بر خطوط و محدوده های شکاف های قومی بگذارد و این اثرگذاری می تواند اثرهای منفی بر کل فرایند دموکراسی و به ویژه استحکام آن بر جای گذارد و با ایجاد مسئله ها و مشکل های امنیتی و بی ثباتی در جامعه، موجودیت فرایند دموکراسی را با خطر مواجه سازد.
 
پژوهش با بحثی درباره مسأله گذار به دموکراسی آغاز شده، به نقش نخبگان و گروه های اجتماعی - سیاسی و منافع آنها در رقابت های انتخاباتی و دستیابی به قدرت و توسل نخبگان و گروه های یادشده در جامعه های کثرت گرای قومی به شکاف و اختلاف مذهبی، زبانی، نژادی و ... به منظور بسیج حمایت سیاسی از خود اشاره می کند. در پی این بحث مقدماتی، نویسنده نگاهی سریع و مختصر به نظریه بسیج منابع و رقابت نخبگان در جامعه های کثرت گرا می اندازد تا نشان دهد چگونه مسائل و شکاف های قومی و به ویژه سیاسی شدن آن به یک امر ذاتی و طبیعی، بلکه پدیدهای سیاسی و مدرن است که در جریان رقابت نخبگان بر سر قدرت ایجاد می شود. نویسنده برای اثبات نظر خود، مثال هایی را از سابقه سیاسی کردن مسائل قومی در ایران معاصر به دست گروه های سیاسی و نخبگان ارائه می دهد و آنگاه به دگرگونی های اخیر جامعه ایران و گسترش فضای جامعه مدنی می پردازد. در این قسمت رابطه میان رفتارها و مبارزه های انتخاباتی با مسائل قومی و تلاش نخبگان سیاسی برای بهره برداری از مسائل قومی برای بسیج حمایت سیاسی با ذکر نمونه هایی از شدت یافتن مسائل و شکاف های قومی در نتیجه این نوع استفاده ابزاری از مسائل قومی به بحث گذاشته می شود. در پایان، نویسنده با توجه به بحث کلی نخستین، راه کارها و توجیه هایی در ارتباط با رفتار انتخاباتی و مسائل قومی در مبارزه های آینده انتخاباتی در ایران ارائه میدهد.
 

گذار به دموکراسی و جامعه های گذار

گذار به دموکراسی و جامعه های گذار، به این نکته اشاره می کند که به دنبال دوران های طولانی سیستم اقتدارگرایی در جامعه، مرحله ای آغاز می شود که راه کارهای اقتدارگرایانه دیگر جوابگوی تداوم حیات سیاسی باثبات جامعه نیست و نخبگان سیاسی در پی گسترش فضای سیاسی هستند و با رشد جامعه مدنی، زمینه برای آغاز فرایند دموکراسی فراهم می شود. مفهوم گذار به دموکراسی (Transition to Democracy) در ادبیات مربوط به فرایند دموکراسی به ویژه در مطالعات مربوط به آمریکای لاتین و بعد جامعه های خاورمیانه ای (۱) بحث شده است و ویژگی ها و شرایط این فرایند و هم چنین مشکلات و نااطمینانی های موجود بر سر فرایند گذار را به بحث گذارده اند. (۲) ما در این تحقیق بر آن نیستیم تا به بحث درباره نظرهای تئوریک و تجربی مطرح شده در فرایند گذار بپردازیم، اما یکی از نکته های عمده این مباحث که به موضوع پژوهش فعلی ارتباط مهمی پیدا می کند، مسأله استحکام دموکراسی (Democratic Consolidation) است. نکته مهم مربوط به مسأله جامعه مدنی و استقرار دموکراسی، نه مرحله گذار و شرایط گذار، بلکه مسأله استحکام دموکراسی است. به عبارت دیگر، گرچه ممکن است جامعه ای مرحله گذار را آغاز و تا حدی هم طی کند، اما اگر دارای لوازم و شرایط کافی برای استحکام دموکراسی نباشد، احتمال ناموفق بودن فرایند گذار و بازگشت به شرایط ماقبل گذار وجود دارد. بنابراین آنچه که اهمیت دارد، مسأله استحکام دموکراسی است. (۳)
 
جامعه ایران نیز در سال های اخیر به ویژه پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ مرحله گذار به دموکراسی را آغاز کرد و شاهد فراز و نشیب های عمده و مانع های موجود بر سر راه این فرایند گذار بوده ایم. گرچه جامعه ایران هنوز نتوانسته است مرحله گذار را، با توجه به مقاومت های موجود اقتدارگرایانه در برابر آن، با موفقیت بگذراند اما با این همه باید به شرایط و مسائلی که به استحکام و تقویت دموکراسی کمک می کند و یا مانع آن می شود دقت کافی به عمل آید وگرنه حتی در صورت طی مرحله گذار و حاشیه نشینی کامل کانون ها و نهادهای اقتدارگرا و حتی در صورت تسلط کامل نخبگان طرفدار اصلاحات و دموکراسی، باز هم خطرهایی بر سر راه استحکام دموکراسی و بدین ترتیب بازگشت به دوران اقتدارگرایی همچنان وجود خواهد داشت. از آنجا که یکی از عمده ترین شرایط لازم برای موفقیت مرحله گذار و استحکام دموکراسی در ایران، مسأله انسجام اجتماعی و وحدت ملی است، ایجاد و گسترش شکاف های قومی (زبانی، مذهبی یا...) می تواند یکی از عمده ترین مانع های موفقیت گذار و استحکام دموکراسی باشد. به عبارت دیگر وجود شکاف های قومی و گسترش آن در مرحله گذار نه تنها به خودی خود باعث گسترش تشکل های قومی و گسترش بی ثباتی خواهد شد، بلکه همین مسأله ممکن است خود بهانه ای به دست کانون های اقتدارگرایانه بدهد و باعث طرح این گفتمان شود که اصولا گسترش دموکراسی و جامعه مدنی خطر ازهم پاشیدگی ملی ایران را در کشور به دنبال دارد و ابزاری برای بازگشت اقتدارگرایی شود.
 
بدین ترتیب باید به این مسأله عمده توجه داشت که بحث گذار و فرایند آن بر انسجام و وحدت ملی ایران ضربه ای وارد نسازد. گرچه شروع بحث ها و خواسته های قومی در مرحله گذار تا حدی امری طبیعی و خاص مرحله گذار است، اما با توجه به اینکه بحث ها و خواسته ها ممکن است زمینه ای را برای بسیج سیاسی و دست یابی حمایت توده ای در انتخابات ایجاد کند، نخبگان سیاسی نیز از وجود شکاف های زبانی و مذهبی برای دست یابی به قدرت و بسیج منابع استفاده خواهند کرد. نکته مهمی که دراین پژوهش مورد توجه قرار می گیرد، همین مسأله استفاده ابزاری از شکاف های یادشده برای دست یابی به پروژه های سیاسی قدرت جویانه است که خود می تواند به یکی از مانع های عمده استحکام دموکراسی در ایران تبدیل شود و ایرانیان را نسبت به گل پروژه اصلاحات و آینده انسجام و وحدت ملی ایران نگران کرده، به شک و تردید درباره دموکراسی وادار سازد. برای ارائه استدلال های بیشتر، ارائه بحث مختصری درباره مسأله قومیت و سیاسی شدن مسائل و مرزهای قومی در ایران ضروری است.


قومیت و سیاسی شدن آن در ایران

درباره اینکه قومیت (Ethnicity) پدیده ای است کهن یا مدرن، بحث های فراوانی در مطالعات ناسیونالیستی و قومی صورت گرفته است که بحث آن در این پژوهش نمیگنجد، (۴) اما ما بر آن هستیم که در یک داوری نهایی درباره کهن بودن یا مدرن بودن مسأله قومیت، صرف قدیمی یا جدید بودن مسأله کمک چندانی به بحث نمی کند، بلکه آنچه که اهمیت دارد، مسأله سیاسی شدن نشانه ها یا شکاف های قومی (زبانی، مذهبی، نژادی، فرهنگی) است. سیاسی شدن بحث قومیت، یعنی استفاده از نشانه های قومی در راه بسیج قومی، باعث تلاقی دیگر گروه های کهن گرا (Primordialist) و نوگرا (Modernist) می شود. بدین ترتیب، ترکیب دو دیدگاه کمک مهمی به تبیین علت های سیاسی شدن مسائل قومی می کند. برخی از محققان علوم سیاسی و جامعه شناسی نیز بر همین ترکیب تأکید کرده اند. (۵)
 
گذشته از اهمیت ترکیب دیدگاه های بالا برای تبیین علت های سیاسی شدن مسائل قومی، درباره خود علت های این سیاسی شدن نیز نظریه های گوناگونی نظیر نظریه استعمار داخلی (Internal Colonalism)، نظریه انتحاب عقلایی (حسابگرانه) (Rational Choice)، نظریه رقابت نخبگان و نظریه بسیج منابع و... مطرح شده است. نگارنده درباره این نظریه ها و سایر دیدگاه ها و انطباق آنها با ایران، در جای دیگر بحث کرده است (۶) و در پی تکرار آنها در اینجا نیست. از آنجا که در پژوهش حاضر، مسأله رقابت های انتخاباتی در چارچوب بحث مهم گذار به دموکراسی و استحکام دموکراسی مطرح است نگارنده بر آن است که در بین این نظریه ها، دو نظریه بسیج منابع و رقابت نخبگان به خوبی کاربرد پیدا می کند. این نکته به ویژه از آنجا اهمیت پیدا می کند که توجه داشته باشیم، سیاست عرصه مبارزه برای یافتن قدرت و منافع گروهی یا شخصی است و در عرصه رقابت های انتخاباتی برای رسیدن به قدرت، استفاده از هر ابزاری از سوی سیاستمداران و مشارکت کنندگان در رقابت برای دستیابی به هدف توجیه پذیر می شود.
 

نخبگان سیاسی و استفاده از شکاف های قومی را در عرصه رقابت بر سر رسیدن به قدرت

نظریه رقابت بر سر منابع، بسیج منابع و رقابت نخبگان چارچوب مناسبی برای تبیین سیاسی شدن قومیت و نشانه های قومی است. این نکته به ویژه در جهان سوم، که با دچار اقتدارگرایی است یا مرحله گذار را پشت سر می گذارد و دموکراسی هنوز قانون مند نشده است، درخور توجه می باشد. در چنین جامعه هایی نخبگان سیاسی هنوز تعریف مدون و مناسبی از منافع ملی ندارند. بنابراین آماده اند تا از پدیده های بسیج گروه حمایت ساز در رقابت های انتخاباتی استفاده کنند. بر طبق نظریه بسیج منابع، نظریه فوق مسأله قومیت را به صورت وضعی نشان می دهد و پویایی اقدام جمعی قومی یا سقوط و شدت و ضعف آن را تبیین می کند.(7) بر طبق این نظریه «مرزهای قومی به عنوان استراتژی های بسیج، مورد بهره برداری قرار می گیرد.»(۸)
 
نظریه رقابت نخبگان نیز در همین زمینه ها به بررسی علل سیاسی شدن قومیت در جهان سوم پرداخته است. پل براس یکی از برجسته ترین نظریه پردازان این نظریه، موضوع را در جریان رقابت های انتخاباتی در شبه قاره هند تجزیه و تحلیل کرده است. او به ویژه مسأله استفاده نخبگان قومی از اختلافات زبانی و مذهبی را برای بسیج جمیت های مورد نظر علیه دولت مرکزی بررسی کرده است. (۹) نکته مهم در چارچوب این نظر آن است که در جریان تداوم این نوع فعالیت ها و بهره برداری ها، اختلاف ها و تفاوت های قومی که در مرحله های قبل سیاسی نبوده اند، به تدریج به ارزش های قومی بدل شده، زمینه را برای کشمکش قومی فراهم می سازد. بر طبق این دیدگاه:
 
نخبگان در فرایند ایجاد تغییر و تحول در شکل های ارزش ها و شیوه های رفتاری و تبدیل آنها به سمبل های سیاسی، بر سر کنترل وفاداری گروه قومی یا سرزمین، به رقابت می پردازند. نخبگان هنگام بسیج گروه قومی علیه رقیبان یا دولت مرکزی، تلاش می کنند تا سمبل های چندگانه گروه را به صورت منسجم و واحد در آورند و استدلال می کنند که اعضای گروه نه تنها از یک جنبه، بلکه از جنبه های مختلف با سایرین متفاوت هستند. (۱۰)
 
نظریه بسیج منابع و رقابت نخبگان در واقع تأییدکننده رهیافت مورد نظر ما در ترکیب دو دیدگاه کهن گرا و نوگراست، به گونه ای که وجود اختلاف ها و تفاوت ها و مرزهای زبانی و مذهبی پدیده ای واقعی است. این مسأله در گذشته ابزار بسیج قومی نبوده است و در دوران اخیر به ویژه از اوایل قرن بیست به بعد بود که این تفاوت ها در فرایند مبارزات سیاسی رقابتی دموکراتیک و یا در جریان فرایند مبارزه گروه ها و نخبگان سیاسی علیه دولت های اقتداگرا تبدیل به ابزار بسیج سیاسی و کشمکش قومی شد و مشکلات بعدی را آفرید.


فرایند سیاسی و سیاسی شد مرزهای قومی در ایران

مورد ایران که به لحاظ تاریخی در چارچوب خاص خود بررسی می شود، به واقع تأییدکننده این دیدگاه ترکیبی است. به عبارت دیگر در ایران تفاوت های زبانی و مذهبی از دوران گذشته وجود داشته است. این تفاوت ها کم تر عامل کشمکش قومی بوده است. در ایران اواسط قرن بیستم ما به تدریج شاهد سیاسی شدن نشانه های زبانی و مذهبی در کشور بوده ایم. گرچه دخالت بین المللی در بسیج قومی و سازماندهی آن نقش بسیار عمده ای (به ویژه در آغاز آن در جریان جنگ دوم در آذربایجان و کردستان) داشت.(۱۱) در اینجا ما تنها به عامل داخلی آن، یعنی نقش نخبگان و گروه های سیاسی در سیاسی کردن تفاوت های زبانی و مذهبی اشاره می کنیم. این مسأله از آنجا اهمیت دارد که در سال های اخیر که فرایند سیاسی، ماهیت دموکراتیک و مشارکت طلبانه بیش تری به خود گرفته است، ما شاهد ظهور این پدیده یعنی استفاده از مرزهای قومی در راه مبارزات سیاسی قدرتمندانه بوده ایم. فرق این نوع سیاسی کردن تفاوت های قومی با موردهای گذشته (مثلا دوران پهلوی دوم و اوایل انقلاب اسلامی) آن بود که در آن دوره، گروه های سیاسی مخالف سلطه مرکزی دست به این سیاسی سازی تفاوت های قومی می زدند، اما در حال حاضر نخبگان و گروه های داخل حاکمیت و نه خارج آن، دست به این عمل می زنند. در دوران پهلوی دوم و اوایل استقرار جمهوری اسلامی، نخبگان و گروه های سیاسی بومی و قومی موجود در محل (نظیر حزب دموکرات کردستان و کومله در کردستان و برخی گروه های کوچک در بلوچستان)، نشانه ها و مظاهر زبانی و مذهبی را که عامل مرزبندی میان برخی منطقه ها و منطقه های دیگر در ایران بود، ابزار بسیج سیاسی و یافتن حمایت می کردند. حتی گروه های غیربومی (و غیرقومی) نظیر گروه های چپ گرای چریک های فدایی خلق، سازمان پیکار، حزب توده و دیگر گروه های چپ نیز در منطقه هایی نظیر کردستان، ترکمن صحرا، بلوچستان و خوزستان مستقر شده بودند و با طرح طرفداری از خواسته های قومی مردم این منطقه ها به بسیج قومی برای یافتن حمایت سیاسی علیه سلطه مرکزی دست می زدند. نگارنده این مسأله را در جایی دیگر به تفصیل بحث کرده و مثال های بسیاری برای اثبات این فرضیه ارائه داده است. (۱۲) در این پژوهش مختصر، تنها به ذکر مواردی از رابطه میان رفتارهای انتخاباتی در فرایند سیاسی اخیر ایران و تلاش نخبگان سیاسی برای بهره برداری از احساسات و خواسته های قومی در راه بسیج سیاسی و کسب حمایت انتخاباتی بسنده می کنیم تا شکنندگی این نوع رفتار سیاسی و پیامدهای آن را برای وحدت و انسجام ملی روشن سازیم.
 
بحث اصلی ما در اینجا آن است که در جریان تلاش نخبگان و گروه ها یا جناح های سیاسی برای بهره برداری از تفاوت های قومی در راه کسب حمایت بیشتر در مبارزات انتخاباتی، توقعاتی در نزد گروه های زبانی و مذهبی ایران ایجاد می شود که انتظار می رود پس از پیروزی انتخاباتی، وعده دهندگان به این وعده ها عمل کنند. مشکل عمده ای که در این فرایند مطرح است و از ابعاد گوناگون باید به آن توجه کرد بدین شرح است:
 
۱- برخی نخبگان یا جناح های سیاسی تنها به صورت ابزاری از مسائل قومی استفاده کرده، برای یافتن حمایت سیاسی و آرای انتخاباتی وعده هایی می دهند که خود اصولا به تحقق آن ایمان و اعتقادی ندارند. بدین گونه ما شاهد بسیج قومی در فرایند سیاسی می شویم و بی توجهی بعدی نخبگان به این وعده ها، کار را دشوار می کند و به هر حال توقعات قومی ایجادشده، زمینه ای را برای کشمکش قومی آماده خواهد ساخت.
 
۲- برخی نخبگان سیاسی یا جناح ها از روی باور یا صداقت، بدون مطالعه قبلی و دقت کافی در عاقبت عمل خود، به تفاوت ها و مسائل و مشکلات قومی اشاره کرده و برای حل آنها وعده هایی می دهند تا در جریان انتخابات آرای قشرهای نامبرده را به دست آورند. این گروه از نخبگان پس از رسیدن به هدف با واقعیت های بیشتری آشنا شده و تحقق آن وعده ها را به هرگونه به صلاح نمی دانند. در نتیجه در این مورد نیز توقعات ایجاد شده بین قشرهای زبانی و مذهبی ایران، زمینه ای برای نارضایتی سیاسی مبتنی بر قومیت شده و کشمکش های قومی را در آینده در خود می پروراند.
 
۳- در فرایند سیاسی و در شرایطی که اوضاع برای بهره برداری از تفاوت های زبانی یا مذهبی آماده می شود و دو گروه نخبه نخست (۱ و ۲) در فرایند مبارزات انتخاباتی از مسائل قومی استفاده می کنند، زمینه برای درگیر شدن گروه دیگری از نخبگان قومی و غیرقومی (ایدئولوژیک معتقد به ایجاد شکاف در جامعه ایجاد می شود و آنها آگاهانه از تفاوت های قومی برای هدف های سیاسی استفاده می کنند. این گروه نخبگان را می توان به دو مقوله تقسیم بندی کرد:
 
الف: آن گروه نخبگان قومی که به غلط یا درست (از نظر خود) به این نتیجه رسیده اند که با استفاده از مسائل قومی هم زمینه ای برای یافتن حمایت فراهم شده است و آنها می توانند پس از رسیدن به هدف (مثلا نمایندگی مجلس)، همان خواسته ها را دنبال کرده، در سطح وسیع تری مطرح سازند و آن را اصولا به یک مسأله ملی تبدیل کنند. این مسأله هم زمینه ای برای دست یابی آنها به مراتب بالاتر قدرت می شود و هم آنها به زعم خود خواسته های قومی گروه های زبانی و مذهبی را که خود بخشی از آن هستند برآورده می سازند. این گروه نخبگان نیز اصولا آگاهی عمیقی نسبت به مسائل ملی و عاقبت برنامه های خود ندارند و پیچیدگی تحولات سیاسی و اجتماعی و آثار سیاسی شدن مسائل قومی را برای وحدت ملی کشور کاملا درک نمی کنند. این نوع نخبگان در راستای همین کم آگاهی از پیچیدگی تحولات سیاسی و اثرهای آینده آن و نیز داشتن آگاهی سطحی از تاریخ گذشته ایران و منطقه مورد بحث، ممکن است سودای استقرار نوعی نطام سیاسی محلی و پراکندگی قدرت را در سر داشته، گمان کنند این امر زمینه بهتری برای تحقق دموکراسی همراه با تأمین خواسته های مردم محلی ایجاد میکند و بدین ترتیب از نوعی تمرکزگرایی سیاسی، اقتصادی و استقلال فرهنگی و زبانی طرفداری کنند. در نهایت مسائل به این سادگی که آنها گمان می کنند، نیست و تلاش های مصرانه آنها در سیاسی کردن مرزهای قومی نتیجه های منفی برای جامعه ایرانی و از جمله قشرهای محلی به جای می گذارد.
 
ب: گروهی از نخبگان قومی (و احتمالا غیرقومی) نیز اصولا اعتقادی به وحدت ایران و تمدن و فرهنگ ایرانی نداشته و سودای استقلال و خودمختاری محلی را در سر می پرورانند. این گروه نخبگان سیاسی، که به احتمال زیاد از عناصر و عوامل برون مرزی هم اثر پذیرفته اند و شاید هم با آنها ارتباط سازمانی و محرمانه داشته باشند، از این فضای سیاسی باز که سایر نخبگان نیز در آن به بسیج قومی در راه هدف های سیاسی متوسل می شوند، استفاده کرده، هر چه بیشتر به طرح اختلاف های قومی دست می زنند و زمینه شکاف های بیشتر را با توسل به راه های افراطی (سیاسی - فرهنگی - مطبوعاتی) فراهم و کشمکش قومی ایجاد می کنند. راه این گروه از نخبگان از سایرین جداست، اما ممکن است با نخبگان گروه بالا (الف) هماهنگ شوند و به آنها که در حاکمیت نیز مشارکت دارند، انگیزه بیشتری برای طرح مسائل قومی را بدهند. برخی از این نخبگان نیز دارای سابقه های سیاسی مشارکت در حرکت های قومگرایانه قبلی دارند و محکومان اصلی، اما شاید ناشناخته حرکت های قوی که به ظاهر زیر هدایت نخبگان سابق اند، موارد ب و ۲) به شمار می آیند.
 
در جریان کشاکش نخبگان و گروه های سیاسی در رقابت برای یافتن قدرت در ایران، اثرها و نشانه های هریک از گروه های یادشده به چشم می خورد. در اینجا ما بر آن نیستیم که دگرگونی های ایران بعد از خرداد ۱۳۷۶ را بر طبق این تقسیم بندی از نخبگان سیاسی و سیاسی کردن مسائل قومی بررسی کنیم، بلکه به طور کلی به مواردی از این نوع استفاده از تفاوت های قومی در ایران، به ویژه با توجه به آذربایجان و تاحدکم تری کردستان و بلوچستان و نیز خوزستان اشاره می کنیم تا نشان دهیم که چگونه در سال های اخیر مسائل قومی در این ناحیه ها سیاسی تر شده و طرح توقع ها و انتظارهای مربوط به وعده های تحقق نیافته، ممکن است زمینه را برای سیاسی کردن هر چه بیشتر تفاوت های زبانی و مذهبی فراهم سازد.


جنبش جامعه مدنی ایران و مسایل قومی در آن

با نزدیک شدن انتخابات ریاست جمهوری دوره هفتم در ایران و به دنبال به پایان رسید دو دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی، دگرگونی های بسیار مهمی از نظر سیاسی در ایران در حال روی دادن بود. پایان دهه اول جمهوری اسلامی که با مصیبت های جنگ و بحران های گوناگون همراه بود، شرایطی را فراهم ساخت که همراه با دگرگونی های بین المللی ناشی از سقوط اتحاد جماهیر شوروی، پایان جنگ سرد و گسترش جنبش جامعه مدنی در خاورمیانه و شرق اروپا، زمینه را برای گسترش درخواست های اصلاح طلبی همراه با توسعه سیاسی فراهم ساخت. گرچه در آغاز دوران ریاست جمهوری آقای رفسنجانی امیدهای زیادی نسبت به بهبود اوضاع سیاسی و اقتصادی وجود داشت ، اما در پایان دوران هشت ساله ریاست جمهوری ایشان همه این امیدها به ناامیدی مبدل شده بود. نه تنها از گشایش سیاسی به معنی مشارکت کثرت گرایانه خبری نبود، بلکه برنامه اقتصادی ایشان نیز به جای به ارمغان آوردن توسعه اقتصادی، شکاف های طبقاتی و سودجویی های مالی گسترده از سوی قشرهای کوچک و خاص از نخبگان سیاسی و اقتصادی را به همراه داشت. از سوی دیگر، بسیج نیروهای محافظه کار و طرفدار تداوم اقتدارگرایی برای معرفی نماینده خاص مورد نظر خود، به بسیج متقابل نیروها طرفدار تحول سیاسی در سراسر کشور منجر شد.
 
جبهه اصلاح طلب برای یافتن حمایت سراسری داوطلب مورد نظر خود، آقای خاتمی، به حمایت گسترده تمامی منطقه های ایران، به ویژه در نقاط پیرامونی نظیر سیستان و بلوچستان، کردستان، خوزستان، آذربایجان و ... نیاز داشت. در اینجا بود که به نظر می رسد نخبگان جناح اصلاح طلب به ضرورت بسیج حمایت مردمی از نامزد خود در منطقه های یادشده پی بردند. گرچه جناح اصلاح طلب به طور علنی به شعارهای مستقیم قومی مبتنی بر تأمین خواسته های قومی مردمان مناطق فوق متوسل نشد، اما طرح مسائلی همچون محرومیت زدایی از این مناطق و اشاره به محرومیت های فرهنگی این زمینه را فراهم ساخت تا توقع برخورداری از آزادی های بیشتر در عرصه های فرهنگی نظیر زبان و مذهب به وجود آید. از سوی دیگر چنین به نظر می رسد که برخی از طرفداران جناح اصلاح طلب که به گروه های زبانی یا مذهبی تعلق داشتند، به طور مستقیم وارد میدان شدند و افق آینده طرح مسائل زبانی و مذهبی را برای نخبگان، روشنفکران و حتی توده های این منطقه ها روشن تر ترسیم کردند. اشاره مستقیم به گردها، بلوچ ها (با تأکید بر سنی بودن آنها) و نیز آذربایجانی ها در مبارزات ریاست جمهوری، چه از سوی خود جناب آقای خاتمی، یا طرفداران ایشان، این تصورها و توقع ها را بیشتر افزایش داد. به هر روی، در جریان این انتخابات چنین تصوری در منطقه هایی نظیر آذربایجان، کردستان، بلوچستان یا خوزستان ایجاد شد که با پیروزی خاتمی در انتخابات فصل جدیدی از آزادی های زبانی و مذهبی در راستای تمرکززدایی فرهنگی آنها آغاز خواهد شد.
 
ایجاد ستادهای خاص انتخاباتی در منطقه هایی همچون آذربایجان، کردستان، بلوچستان و خوزستان که در آن طرفداران اصلاحات چنین افق هایی را برای مردم مناطق ترسیم می کردند و از نخبگان محلی نیز برای کسب حمایت و بسیج مردمی کمک گرفتند، نمونه بارز این پدیده بود. در این میان، ستادهای انتخاباتی آذربایجانی ها بیش از همه فعال بود و بیش از همه در عرصه سیاسی اثر گذاشت و به ظهور برخی جریان های قومگرا در آذربایجان، که برخی از آنها تمایلات افراطی نیز داشتند و دارند کمک کرد. در جریان انتخابات و مبارزات آن، گروهی به نام «مجمع آذری زبان ها» در سراسر تهران و آذربایجان تشکیل شد که در آن نخبگان و فعالان آذربایجان به نفع آقای خاتمی فعالیت می کردند.(۱۳) نکته مهمی که در این مجمع به چشم می خورد، همین ویژگی قومی آن بود. به طور نمونه طرح چشم انداز اجرای مواد ۱۵ و ۱۹ قانون اساسی و رسمی کردن زبان ترکی برای آذربایجانی ها از عمده ترین مسائل مطرح در این مجمع در تهران و کل ایران بود.
 
نکته مهمی که در رابطه با آذربایجان به چشم می خورد، فعالیت چشمگیر نخبگان بومی آذری نظیر احمد حکیمی پور عضو کنونی شورای شهر تهران و عبدالعلی زاده، غریبانی (استانداران سابق آذربایجان شرقی و غربی) و سایرین بود که نه تنها برای کسب حمایت به مسائل زبانی و فرهنگی متوسل شدند، بلکه پس از پیروزی جریان اصلاح طلب با دست یابی به مقام های اجرایی در منطقه های مختلف آذربایجان، طرح مسائل قومی و سیاسی کردن آن را با شدت بیشتری به پیش بردند. یکی از مهم ترین دگرگونی های مربوط به سیاسی شدن تدریجی مسأله زبان و قومی کردن آن، فعالیت نشریه های محلی بود که در آنها سیاسی کردن زبان و فرهنگ با شدت و افراط زیاد به پیش رفته و می رود. نشریه هایی همچون امید زنجان (به مدیر مسئولی آقای حکیمی پور)، نوید آذربایجان، شمس تبریز و نشریه مبین (به مدیریت آقای غریبانی) از این دست نشریه ها بود. این نشریه ها به ویژه سه نشریه اول به تدریج به سوی گرایش های قومی افراطی پان ترکی حرکت کرده، با نوشته های خود به احساسات و عواطف قومی و طرح اختلاف های ترک - فارس و تلاش برای هویت سازی ترکی در برابر ایرانی دامن زدند. ظهور تدریجی نخبگان سیاسی قومی با سابقه قدیمی، نظیر فعالان فرقه دموکرات آذربایجان و پان ترکیست های طرفدار ترکیه و انتشار آثار و نوشته ها یا مصاحبه های تفرقه افکنانه و قومی آنها در این نشریه ها (۱۴)، مسیر دگرگونی ها را به گونه ای رقم زد که مورد قبول بخش های وسیعی از اصلاح طلبان نبود. طرح مسائل احساساتی و عاطفی ترک گرایانه، ساختن قهرمانان کهن نظیر چنگیزخان و آتیلا برای ترک های ایران و ستایش از آنها، حمله های مستقیم و غیرمستقیم به بزرگان علم و ادب کهن و جدید ایران نظیر فردوسی و شاهنامه او (۱۵)، استفاده گسترده از نوشته ها و اشعار نویسندگان، مورخان و شعرای جمهوری آذربایجان که تمایلات ضد ایرانی آنها آشکار بوده است، تلاش گسترده برای خلق هویت کاملا ترکی (در برابر ایرانی) برای آذربایجانی ها و برنامه ریزی آینده برای «حرکت ملی آذربایجان» (۱۶)، دفاع از سیاست ها و هدف ها و مواضع جمهوری ترکیه و آرمان های آن و نفی هرگونه ریشه ایرانی (چه زبانی، فرهنگی و چه نژادی) برای آذربایجانی ها از طریق نفی آثار و نوشته های ایران دوستان آذربایجانی چون افشار، کسروی، یحیی ذکاء (۱۷) که بر ایرانی بودن آذربایجانی ها تأکید داشته اند و طرح ادعای متقابل مبتنی بر نوشته های پان ترکی محافل باکو یا استانبول برای نفی نوشته های ایران دوستان فوق و حتى خروج از قلمرو ادب و نزاکت و فحاشی نسبت به تاریخ ایران، سلسله های ایرانی و شخصیت های سیاسی و فرهنگ آن، از جمله «زناکار و زنازاده» خواندن ملت دوستان (که منظور نویسنده، البته ایران دوستان است) (۱۸) و ده ها نمونه دیگر، از جمله مطالب این نشریه هاست.
 
نکته مهمی که در این رابطه به چشم می خورد، همکاری چهره های پان ترکیست آشکارا مرتبط با فراسوی مرزهای ایران به ویژه (باکو و آنکارا) با نخبگان آذربایجانی ظاهرا طرفدار جناح اصلاح در این نشریه هاست. یکی دیگر از ویژگی های این نشریه ها، دفاع از حرکت های سیاسی فرقه گرایانه تجزیه طلبانه در ایران، نظیر فرقه دموکرات آذربایجان و شخصیت هایی چون جعفر پیشه وری و نیز طرح ضرورت تغییر الفبای فارسی - عربی به لاتین برای ترک زبانان ایران است که در واقع تقلید از همان روش ترکیه آتاتورکی است. (۱۹) استفاده نخبگان سیاسی از مسائل قومی در جریان انتخابات شوراهای شهری در سال ۱۳۷۷ نیز در سطح گسترده به چشم می خورد. شدت گرایش های افراطی در برخی شهرهای ایران به حدی بود که نخبگان قومی داخل در جناح اصلاح طلب را نیز به اعتراض واداشت.(۲۰) نخبگانی همچون احمد حکیمی پور در واقع با استفاده از همین برخورد ابزارهای سیاسی با مسائل قومی، توانستند به بسیج قومی در تهران دست زده، به عنوان نماینده شورای شهر انتخاب شوند و پس از آن نیز به طرح مسائل تفرقه برانگیز در نشریه های محلی خود و یا در نشریه های ترک زبان تهران ادامه دهند.(۲۱) انتقادهای صریح این گونه نشریه ها از طرفداران اصلاحات، نظیر جبهه مشارکت و زیر سؤال بردن شخص آقای خاتمی و حمله آشکار به ایران دوستی او (۲۲) از جمله موردهایی است که نظر ما را مبنی بر اینکه استفاده از ابزارهای قومی در مبارزات سیاسی دموکراتیک، توقعات و انتظارات غیر قابل پیش بینی ایجاد می کند، تأیید میکند. طرح خواسته هایی چون رسمی کردن زبان ترکی برای ترک زبان های ایران، ایجاد شبکه تلویزیونی خصوصی به زبان ترکی از سوی نخبگان سیاسی قومی که از طریق بسیج قومی به قدرت رسیده اند، از نمونه های این پدیده است. این دگرگونی ها همچنین تأییدی بر بحث های مطرح شده در بخش آغازین این پژوهش است که می گوید استفاده ابزاری از مسائل قومی در نهایت منجر به خارج شدن این مباحث از کنترل نخبگان شده، بی ثباتی و تفرقه و واگرایی را به دنبال می آورد.
 
در سطح پایین تری از آذربایجان، در کردستان، بلوچستان و خوزستان نیز چنین توقعات و انتظاراتی به وجود آمد که اینک پس از گذشت چند سال از انتخابات ریاست جمهوری و مدتی پس از انتخابات شورای شهر مظاهر خود را آشکار ساخته است. اعتراض گاه به گاه نمایندگان کردستان در مجلس شورای اسلامی درباره بی توجهی به شعارهای دوم خرداد در رابطه با مسأله مذهب تسنن و اعتراض گاه به گاو نشریات محلی کردستان از تحقق نیافتنی وعده های فرهنگی اصلاح طلبان در زمینه فرهنگ، از این دست است. در بلوچستان نیز نخبگان مذهبی - سیاسی بلوچ، نظیر مولوی عبدالحمید و دیگران نیز به وعده های تحقق نیافته جنبش دوم خرداد در رابطه با مسأله تسنن در بلوچستان و بی توجهی به خواسته های اهل سنت نیز به همین نکته اشاره می کند. طرح مسائل قومی در خوزستان در جریان انتخابات ریاست جمهوری، شورای شهر و برخی بی ثباتی ها و نا آرامی های بعدی در خوزستان (نظیر نا آرامی های هفت گل) و فعال شدن جریان های پان عربی طرفدار تجزیه خوزستان و نیز انتقادهای برخی نخبگان عرب خوزستان از تحقق نیافتن وعده های جنبش دوم خرداد قابل ذکر است.


نتیجه گیری و چند راهکار

اشاره مختصر به موردهای استفاده از مسائل قومی در فرایند مبارزات سیاسی رقابت آمیز در مرحله گذار به دموکراسی در ایران چند ساله اخیر، در واقع تأیید کننده نظریه های بسیج منابع در رقابت نخبگان در بحث های قومی است. این موردها نه تنها همانگونه که نظریه پردازان دیدگاه های نظری بالا گفته اند، به دلیل ماهیت ابزارگرایانه خود به نوعی کشمکش قومی منجر شده، به جای به ارمغان آورد وحدت و آزادی های بیشتر، عامل واگرایی قومی و شروع فرایند نا آرامی و بی ثباتی می شود. این امر در جامعه های کثرت گرای قومی در حال گذار جهان سوم که در مراحل آغازین گذار به سر می برند و دموکراسی به هیچ وجه نهادینه نشده است، بیشتر به چشم می خورد. استفاده ابزاری از تفاوت های قومی، با توجه به تمایل نداشتن یا ناتوانی نخبگان به تحقق وعده های خود یا انتظارهای ایجادشده، تنها به بسیج قومی منجر نمی شود، بلکه احتمال تبدیل آن به ابزاری در دست مخالفان دموکراسی را فراهم می سازد.
 
هنگامی که استفاده از مسایل قومی به یک هنجار تبدیل شد و محدوده ها و خطوط قرمز مربوط به این عرصه در هم شکسته شد، احتمال درگیر شدن نخبگان ناآگاه از پیچیدگی های جامعه و نیز نخبگان مخالف وحدت ملی و سرانجام نیروهای خارج از مرزها در مسائل قومی افزایش پیدا می کند و کنترل این جریان را با دشواری مواجه می سازد. این امر در نهایت تبدیل به مسأله امنیتی گسترده ای می شود که می تواند ثبات و وفاق جامعه و تمامیت کشور را به خطر افکند. این مسأله با توجه به وجود تفاوت های زبانی و مذهبی در جامعه ایران و نبود استحکام موقعیت بین المللی آن (یعنی وجود دشمنان منطقه ای نظیر جمهوری آذربایجان، ترکیه، عراق، برخی کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس و افغانستان زیر کنترل طالبان و حمایت آنها از حرکت های سیاسی قومی ضد ایرانی چه در قالب بحث زبان یا مذهب)، از حساسیت بسیار بیشتری برخوردار است.
 
با توجه به آنچه که در این بررسی ارائه گردید، استفاده سیاسی و ابزارگونه از مسائل قومی در دوران گذار به دموکراسی می تواند نتیجه های بسیار منفی برای فرایند دموکراسی و مهم تر از آن برای وحدت و امنیت ملی به دنبال داشته باشد. بدین لحاظ نخبگان سیاسی می بایست نسبت به احتمال بسیج قومی در دوران گذار توجه کافی مبذول کنند و از هرگونه توسل به مسائل قومی در راه بسیج حمایت سیاسی دوری کنند. در پایان چند توصیه در رابطه با این هدف در جریان گذار به سوی دموکراسی در ایران ضروری به نظر می رسد:
 
١- نامزدهای (ریاست جمهوری، مجلس، شوراها) طرفدار تحقق جامعه مدنی، می بایست به طور جدی از طرح اختلافات و تفاوت های قومی و داد هرگونه وعده هایی که گروه قومی خاصی را نسبت به آن متوقع سازد و زمینه را برای بسیج یک گروه قومی علیه دیگری فراهم سازد دوری کنند. اشاره به نابرابری های اقتصادی در چارچوب گفتمان غیرقومی (ملی) و لزوم برطرف ساختن آنها پس از پیروزی های انتخاباتی راه حل بهتری است. به عبارت بهتر نامزدهای مقام های گوناگون در جریان مبارزات انتخاباتی، می بایست بر ضرورت وحدت ملی، یکپارچگی سیاسی و فرهنگی جامعه ایرانی و ضرورت تحقق حقوق همه شهروندان ایرانی تأکید کنند.
 
۲- از ایجاد تشکل های موقت انتخاباتی که رنگ و بوی قومی دارد، (نظیر تجربه انتخابات دوره هفتم ریاست جمهوری در رابطه با مجمع آذری زبان ها) و در خدمت هدف های سیاسی و انتخاباتی موقت قرار می گیرد، پرهیز شود.
 
3- قوانین یا مقرراتی وضع شود که استفاده ابزاری از مسائل قومی در جریان مبارزات انتخاباتی را برای نامزدها ممنوع سازد. این مسأله در جریان انتخابات دوره ششم مجلس شورای اسلامی و شوراهای قبل از آن، در منطقه هایی نظیر آذربایجان و کردستان اثرهای منفی بر وحدت ملی گذاشته و مواردی مشاهده شده است (به خصوص در آذربایجان) که نامزدها با طرح مسائل تفرقه برانگیزی همچون اختلافات ترک - فارس یا ستم فارس بر ترک و نظایر آن، در صدد بسیج حمایت سیاسی جهت یافتن آرای بیشتر بوده اند.
 
۴- ایجاد تشکیلات سیاسی (نظیر حزب ها و مجمع های سیاسی) که رنگ و بوی قومی دارد، یعنی مربوط به منطقه خاصی از کشور هستند یا نام گروه زبانی و مذهبی خاص را در عنوان خود دارند، پیامدهای منفی برای وحدت ملی خواهد داشت. نخبگان سیاسی مسئول (نظیر وزارت کشور باید از دادین مجوز به چنین حزب ها یا مجمع هایی به طور جدی پرهیز کنند.
 
پی‌نوشت‌ها:
1. Augustms Richard Norton, ed, Civil Society in the Middle East (London: E. G. Brill, 1995)
2. Adam Przeworski, «Some Problems in the Study of Transition of Democracy.»> in G. O Donnel,p. c. Schmith and L. Whitehead, eds, Transition from Authoritarian Rule: Comparative
3. Scott Mainwaring, «Transitions to Democracy and Democratic Consolidation: Theoretical and Comparative Issues», in S.Mainwaring et all, Issues in Democratic Consolidation (London: 1992), pp. 295-330.
۴. دکتر حمید احمدی، قومیت و قوم گرایی در ایران: افسانه و واقعیت (تهران، نشر نی، ۱۳۷۹)، صص ۱۵۲-۴۲.
5. Edward Spicer, «Persistent Identity Systems», Science, vol.4011 (1971): 795-800.
6. احمدی، پیشین، صص ۱۹۵-۱۵۳ این دیدگاه معروف واقع گرایان (رئالیست ها در عرصه روابط بین المللی و علوم سیاسی است که به رغم انتقادهای وارده به آن، هنوز هم به نظر بسیاری، اساس و ذات سیاست را تشکیل می دهد.
7. Susan Olzak, «Ethnicity and Theories of Ethnic Collective Behaviour Research in Social Movements, Conflict and Change, 8 (1985): 65.
8. Ibid.
9Paul Brass, Ethnic Groups and the State ( London ; Croom Hall)
۱۰. Paul Brass, Ethnicity and Nationalism, Theory and Comparison (London Sage, 1991),pp.15-16.
۱۱. در مورد نقش نیروهای بین المللی در سیاسی کردن تفاوت های قومی در ایران (بویژه در آذربایجان، کردستان و بلوچستان، بنگرید به: احمدی، پیشین، صص ۳۷۲-۳۰۶.
12. بنگرید به همان، صص ۳۷- ۲۳۵.
۱۳. برای اطلاع از فعالیت های این مجمع بنگرید به «مصاحبه با احمد حکیمی پور» در نشریه پیچک، شماره ۹، آذر و دی ۱۳۷۹. صص ۳-۲
14. برای نمونه بنگرید به مصاحبه حسین محمدزاده صدیق با نوید آذربایجان، شنبه ۱۹ آذر ۱۳۷۹ و نوشته به شدت پان ترکی شخصی به نام حسین فیض اللهی وحید با عنوان « آیا کردها ترک و فارس ها عرب نبودند؟ در همان شماره.
۱۵. برای نمونه بنگرید به شمس تبریز، ۱۹ بهمن ۱۳۷۹، و نیز همان نشریه، ۲۵ آبان ۱۳۷۹.
16. بنگرید به اظهارات محمود چهرگانی در شمس تبریز، ۱۳ آذر ۱۳۷۹، و نیز مقاله نامبرده در مورد برنامه عملیاتی و رفتاری آینده پیروان حرکت ملی آذربایجان در نوید آذربایجان، ۳ دی ۱۳۷۹.
17. بنگرید به شمس تبریز، ۱۳ آذر ۱۳۷۹؛ این موضوع در بسیاری از نشریات پان ترکی مشاهده می شود.
۱۸. بنگرید به «جنون ملیت پرستان» در نوید آذربایجان، ۱۸ بهمن ۱۳۷۹.
۱۹. استفاده از حروف لاتین برای نوشتن ترکی آذربایجانی در نشریاتی چون امید زنجان، سحر، چاغری، قیچک و.. رایج شده است. ضرورت استفاده از این حروف نیز در آن نشریات مورد تأکید قرار می گیرد. برای نمونه بنگرید به نوید آذربایجان، ۲۵ بهمن ۱۳۷۹.
۲۰. برای نمونه می توان به اختلاف نظر میان غریبانی، استاندار سابق آذربایجان غربی، با یکی از پان ترکیت های افراطی به نام مرادی که از شهر اردبیل برای مجلس ششم نامزد شده بود، اشاره کرد.
۲۱. برای نمونه بنگرید به مصاحبه او با نشریه پیچک، آذر و دی ماه ۱۳۷۹.
۲۲. حمله به خاتمی و مواضع او و خط و نشان کشیدن برای او در انتخابات ریاست جمهوری آینده، به موضوع رایج نشریه ای پان ترکی تبدیل شده است. برای نمونه بنگرید به نوید آذربایجان، ۲۹ بهمن ۱۳۷۹، و شمس تبریز، ۵ بهمن ۱۳۷۹.
 
منبع: مجموعه مقالات رقابت‌ها و چالش‌های سیاسی در ایران امروز، جلد اول، تویسنده: دکتر حمید احمدی، ناشر: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، تهران، 1380، صص 47-27